رشد روزافزون فناوری هوش مصنوعی و مدلهای زبانی بزرگ در جهان، اهمیت راهبردی این حوزه را برای کشورهای مختلف آشکار ساخته است. دولتها و بخشهای خصوصی در تلاشاند تا از قافلهی پیشرفت عقب نمانند و از مزایای این فناوری در اقتصاد و جامعه بهرهمند شوند . با این حال، وضعیت ایران در این زمینه چندان مطلوب به نظر نمیرسد. بر اساس شاخصهای جهانی، ایران از آمادگی پایینی برای بهکارگیری هوش مصنوعی برخوردار است؛ طبق گزارش بانک جهانی شاخص آمادگی هوش مصنوعی ایران تنها ۰٫۳۸ بوده که آن را در زمرهی کشورهای ضعیف قرار میدهد .
این وضعیت نهتنها در مقایسه با قدرتهای فناوری جهان، بلکه نسبت به کشورهای همسایه و منطقه نیز صادق است، بهطوریکه کشورهایی مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی، ترکیه و قطر در زمره پیشروان منطقه قرار گرفتهاند، در حالیکه ایران در این رتبهبندی جایگاهی کسب نکرده است. چنین عقبماندگیای در حالی رخ داده که طی دو سال اخیر دولت اقداماتی نظیر تدوین سند ملی هوش مصنوعی، گنجاندن تکالیفی در برنامه توسعه هفتم و تشکیل نهادهایی مانند شورای ملی راهبری و سازمان ملی هوش مصنوعی را آغاز کرده است؛ هرچند بسیاری از کارشناسان این اقدامات را دیرهنگام ارزیابی میکنند. این مقاله با نگاهی انتقادی و تحلیلی، به بررسی وضعیت کنونی توسعه هوش مصنوعی در ایران میپردازد و تناقض عملکرد بخش دولتی را در برابر ظرفیتهای بخش خصوصی روشن میسازد.
محورهایی چون ظرفیت مقیاسپذیری فناوری، چالشهای زیرساختی (بهویژه بحران انرژی)، شعارهای بدون عمل مسئولان، نمایشهای تبلیغاتی بیحاصل، دخالتهای غیرسازنده دولت در بازار، تضعیف بازیگران خصوصی، مهاجرت سرمایههای انسانی و فنی به خارج، و در نهایت خطر «مستعمره شدن دیجیتال» بهدلیل وابستگی به پلتفرمهای خارجی مورد بحث قرار خواهند گرفت. این بررسی مبتنی بر منابع معتبر بوده و ضمن تشریح هر یک از چالشها، تصویری جامع از پارادوکس عملکرد دولت در حوزه هوش مصنوعی ارائه میدهد.
وضعیت کنونی هوش مصنوعی در ایران
بخش خصوصی ایران طی سالهای اخیر تلاشهایی در جهت توسعه هوش مصنوعی و بهویژه مدلهای زبانی فارسی انجام داده است مانند اولین مدل کلان داده زبان فارسی (کلان داده زال – هوش مصنوعی رخشای) و دیگر مدل های کلان داده زبان فارسی که تا بحال فقط توسط شرکت های بخش خصوصی توسعه و عملیاتی شده است .
استارتاپها و شرکتهای دانشبنیان متعددی در حوزههایی نظیر بینایی رایانهای، پردازش زبان فارسی و خدمات مبتنی بر یادگیری ماشین فعال شدهاند. با این حال، دستاوردهای این بخش عمدتاً مرهون تلاشهای خودجوش و سرمایهگذاریهای محدود بوده و برای دستیابی به مقیاس مطلوب، نیازمند حمایتهای ساختاری و زیرساختی دولت است. تجربه جهانی نشان میدهد در اغلب کشورها سرمایهگذاری اولیه در فناوریهایی چون هوش مصنوعی توسط دولت انجام شده و سپس بخش خصوصی وارد عرصه رقابت شده است در صورتی که در ایران ابتدا بخش خصوصی وارد عرصه هوش مصنوعی ایرانی شده و سرمایه گذاری کرده و دولت هم اکنون فقط به رونمایی از آرزو های خود بر مبنای فایل های پاورپونتی خود مانند سکوی ملی اطلاعات دولتی کرده است . این در حالی است که کشورهایی نظیر ویتنام، مالزی، کرهجنوبی و ژاپن با برنامهریزی مؤثر توانستهاند جهشی فناورانه بهسوی این انقلاب داشته باشند.
به عبارت دیگر، ایران از نظر حکمرانی داده و فناوری دچار عقبماندگی ساختاری است که بدون عزم جدی دولت در ایجاد نهادهای تنظیمگر و تأمین زیرساختهای سختافزاری و نرمافزاری لازم، جبران نخواهد شد. در حال حاضر نیز ساختار حکمرانی روشنی در حوزه هوش مصنوعی وجود ندارد و مشخص نیست کدام نهاد متولی اصلی این حوزه است؛ در حالیکه هوش مصنوعی نیازمند تنظیمگر تخصصی و فراهم شدن بسترهای قانونی و فنی از سوی حاکمیت است.
بنابراین، تصویری که از وضعیت کنونی برمیآید ترکیبی است از ظرفیت انسانی و فنی بالای بخش خصوصی، در کنار خلأهای جدی در زیرساخت و سیاستگذاری از جانب بخش دولتی. چنین وضعیتی ضمن کندکردن آهنگ پیشرفت داخلی، شکاف ایران را با روند جهانی روزبهروز عمیقتر میکند.
زیرساخت، مقیاسپذیری و بحران انرژی
توسعه مدلهای یادگیری عمیق و بهخصوص مدلهای زبانی بزرگ نیازمند زیرساختهای پردازشی عظیم (نظیر مراکز داده پیشرفته و مزرعههای GPU) و همچنین دسترسی به منابع انرژی پایدار است. در سطح جهانی، مصرف انرژی مراکز داده مخصوصاً برای پردازشهای مرتبط با هوش مصنوعی در حال افزایش تصاعدی است. بر اساس برآورد «آژانس بینالمللی انرژی (IEA)»، تا سال ۲۰۳۰ میلادی مصرف برق مراکز داده جهان دو برابر خواهد شد که این میزان حتی اندکی بیش از کل مصرف برق کشور ژاپن است .
این رشد عمدتاً به دلیل تقاضای فزاینده پردازشهای هوش مصنوعی است که بخش قابلتوجهی از برق را مصرف میکنند . بدیهی است که چنین نیاز عظیم انرژی، کشورهای مختلف را به سرمایهگذاری در زیرساختهای برق و حتی استفاده از انرژیهای نوین (مانند انرژی هستهای توسط شرکتهایی چون متا) برای تأمین دیتاسنترهای هوش مصنوعی سوق داده است .
در ایران اما بحران انرژی، بهویژه ناترازی در تامین برق، به پاشنهآشیل توسعه زیرساختهای دیجیتال بدل شده است. طی سالهای اخیر در فصول گرم با کمبود برق و خاموشیهای گسترده مواجه بودهایم و این معضل از بخشهای صنعتی تا خدمات آنلاین را دچار آسیب کرده است .
چندین نوبت قطعی همزمان برق و اینترنت در تابستان گذشته موجب خاموشی مراکز داده بزرگ کشور (مستقر در برج میلاد تهران) شد و سرویسدهی شرکتهای ارائهدهنده خدمات اینترنتی و کسبوکارهای دیجیتال را مختل کرد و همین مورد باعث مهاجرت تمام زیرساخت های هوش مصنوعی ایرانی رخشای به خارج کشور شد .
سخنگوی صنعت برق علت یکی از این خاموشیهای سراسری را برخورد صاعقه به تأسیسات نیروگاهی اعلام کرد، اما فعالان فناوری معتقدند ریشه مشکل در عدم توازن تولید و مصرف برق و مدیریت ناکارآمد است. چند سالی است که بهویژه در تابستان برق کشور با ناترازی مواجه است؛ ابتدا کمبود برق را به فعالیت مزارع رمزارز نسبت میدادند، اما با تعطیلی نسبی صنعت ماینینگ همچنان مشکل پابرجاست.
این اظهارات نشان میدهد که زیرساخت انرژی کنونی حتی کفاف نیاز صنایع موجود را نمیدهد، چه رسد به توسعه مزارع پردازشی بزرگ ویژه هوش مصنوعی. در نتیجه، سرمایهگذاری در ظرفیت تولید برق پایدار و بهروزرسانی شبکه توزیع، پیشنیاز حیاتی برای هرگونه برنامه بلندپروازانه در حوزه هوش مصنوعی است. بدون حل معضل ناترازی انرژی، تلاشها برای ساخت دیتاسنترهای بزرگ یا اجرای پروژههای ملی هوش مصنوعی با چالشهای جدی مواجه خواهد بود و بخش خصوصی نیز اعتماد خود را به پایداری زیرساختهای داخلی از دست خواهد داد .
علاوه بر برق، محدودیتهای زیرساختی دیگری نیز مانع مقیاسپذیری هوش مصنوعی در ایران هستند. تحریمهای بینالمللی دسترسی کشور به سختافزارهای پیشرفته (از جمله تراشهها و کارتهای گرافیک تخصصی) و نیز مشارکت در پروژههای علمی جهانی را محدود کرده است .
هرچند ایران از نظر توان نرمافزاری و نیروی انسانی متخصص مزیت نسبی خود را حفظ کرده، اما انزوای فناورانه ناشی از تحریمها و کمبود تعاملات بینالمللی، به همراه مهاجرت نیروهای نخبه، از مهمترین چالشهای توسعه هوش مصنوعی در کشور قلمداد میشود .
به بیان دیگر، ایران برای مقیاسدهی پروژههای هوش مصنوعی خود نیازمند اتصال به جریان دانش و سرمایه جهانی است؛ امری که در شرایط کنونی با موانع سیاسی و اقتصادی متعددی همراه است. مجموع این عوامل نشان میدهد که مسألهی زیرساخت در ایران صرفاً یک مشکل فنی نیست، بلکه ابعاد اقتصادی (سرمایهگذاری)، سیاسی (تحریم) و مدیریتی (تخصیص منابع انرژی) را در بر میگیرد. بدون یک رویکرد کلان و هماهنگ برای تقویت زیرساختهای فنی و رفع تنگناهای انرژی، صحبت از رقابت در تراز جهانی صرفاً شعاری بیش نخواهد بود.
شعارهای بیعمل و نمایشهای دولتی
در سالهای اخیر، گفتمان رسمی دولت بر اهمیت هوش مصنوعی و ضرورت پیشرفت در این حوزه تأکید فراوان داشته است و یکی از مصادیق رویکرد نمایشی دولت در حوزه هوش مصنوعی، برگزاری رویدادهای تبلیغاتی بدون خروجی ملموس است. برای مثال، در اسفند ۱۴۰۲ «بزرگترین مسابقه ملی توسعه هوش مصنوعی مدل زبانی فارسی (هکاتون)» برگزار شد و در مراسم اختتامیه آن، رئیس مرکز ملی فضای مجازی ابراز امیدواری کرد که به زودی شاهد سرمایهگذاری شرکتها و بخش خصوصی در توسعه مدل زبانی بومی باشیم
هرچند حمایت از ابتکارات ملی امری پسندیده است، اما اتکا به یک هکاتون و امید بستن به مشارکت خودجوش بخش خصوصی، آن هم در غیاب زیرساختهای لازم، نشاندهنده رویکردی غیرسیستماتیک است. چنین مسابقاتی بدون فراهم بودن دیتاستهای غنی، سختافزارهای کافی و حمایت مالی پیوسته، در بهترین حالت منجر به معرفی چند نمونه اولیه میشوند و نمیتوانند جایگزین برنامهریزی بلندمدت برای تولید یک مدل زبانی بزرگ رقابتپذیر باشند. به بیان انتقادی، دولت بیشتر به برگزاری ایونتها و نمایشگاهها مشغول بوده تا حل ریشهای مشکلات. اعلام برپایی «اولین نمایشگاه بینالمللی هوش مصنوعی و صنایع وابسته» در تهران طی سال ۱۴۰۴ نمونهای از این تلاشهای نمایشمحور است که مشخص نیست چه دستاورد عملی برای اکوسیستم هوش مصنوعی کشور به همراه خواهد داشت. در حالی که نمایش توانمندیها میتواند مفید باشد، اولویت اصلی کشور ایجاد بسترهای واقعی برای پژوهش و توسعه تجاری هوش مصنوعی است نه صرفاً مانور تبلیغاتی.
در حالی که نمایش توانمندیها میتواند مفید باشد، اولویت اصلی کشور ایجاد بسترهای واقعی برای پژوهش و توسعه تجاری هوش مصنوعی است نه صرفاً مانور تبلیغاتی. در حالی که نمایش توانمندیها میتواند مفید باشد، اولویت اصلی کشور ایجاد بسترهای واقعی برای پژوهش و توسعه تجاری هوش مصنوعی است نه صرفاً مانور تبلیغاتی. محدود شدن کارنامه دولت به نوشتن اسناد و تشکیل شوراها را میتوان گواهی بر این مدعا دانست .
خلاصه اینکه فاصله میان گفتار و کردار دولت در عرصه هوش مصنوعی ملموس است؛ از یک سو شعار تبدیل ایران به قدرت هوش مصنوعی منطقه داده میشود، و از سوی دیگر در عرصه عمل، اقدامات ساختاری لازم یا بسیار دیر آغاز شده یا کاملاً عقیم مانده است. این دوگانگی اعتماد جامعه تخصصی را متزلزل ساخته و بخش خصوصی را نسبت به حمایتهای اعلامی دولت بدبین کرده است.
ورود غیرحرفهای دولت و تضعیف بخش خصوصی
دولت با تأسیس «سازمان ملی هوش مصنوعی» کوشیده است نشان دهد که عزم جدی برای ساماندهی این حوزه دارد ، این سازمان با بودجه اولیه ۳۵۰۰ میلیارد تومان شکل گرفته و بنابر اظهارات معاون علمی و فناوری رئیسجمهور، مأموریت اصلی آن ایجاد زیرساختهای هوش مصنوعی عنوان شده است . با این حال، تأسیس این سازمان بازخوردهای ضدونقیضی در پی داشته است. کارشناسان نگرانند که دخالت مستقیم دولت از طریق این نهاد جدید، به جای تسهیل توسعه، به مانعی تازه برای بخش خصوصی بدل شود که قطعا بدل شده شده است .
تجربههای گذشته نشان داده که ایجاد ساختارهای موازی و دخالتهای بیش از حد دولت در بازار فناوری میتواند روح رقابت و نوآوری را تضعیف کند.
نگرانی دیگر، فناوریزدگی در نامگذاری و رویکردهای دولتی است. ایجاد یک سازمان عریض و طویل با عنوان پرطمطراق «هوش مصنوعی» در شرایطی که بسیاری از ملزومات «دولت هوشمند»، «حملونقل هوشمند» و سایر زیرساختهای هوشمند در کشور وجود ندارد، به عقیده برخی نوعی شتابزدگی و ظاهرگرایی است . ابهام در نسبت این سازمان با نهادهای بالادستی (مانند شورای عالی فضای مجازی، مرکز ملی فضای مجازی و سازمان فناوری اطلاعات) و احتمال موازیکاری میان آنها، از دیگر چالشهای مطرحشده است .
در واقع، بدون یک تقسیم کار شفاف میان دستگاههای مختلف حکومتی، بیم آن میرود که انرژی و بودجه اختصاصیافته به جای حل مشکلات واقعی، صرف اصطکاکهای بینسازمانی شود. از سوی دیگر، حامیان تشکیل سازمان هوش مصنوعی استدلال میکنند که این گام میتواند موجب همافزایی و همگرایی میان نهادهای مختلف شده و خلأ نبود متولی مشخص را جبران کند. اما حتی این دسته نیز بر ضرورت محدود ماندن نقش سازمان به ایجاد زیرساخت و تنظیمگری حداقلی تأکید دارند، تا ابتکار عمل و پیادهسازی کاربردهای هوش مصنوعی در دست بخش خصوصی باقی بماند .
واقعیت آن است که بخش خصوصی ایران علیرغم تمام کمبودها، همچنان بازیگر اصلی پروژههای عملی هوش مصنوعی بوده است. بسیاری از شرکتهای نوآور، با وجود کمبود حمایتها و نبود زیرساختهای رگولاتوری، همچنان به فعالیت خود ادامه دادهاند و به پیشبرد فناوری کمک میکنند . در مقابل، ورود ناگهانی دولت با سازوکارهای بوروکراتیک اگر همراه با درایت و مشارکت بخش خصوصی نباشد، میتواند همین انگیزههای باقیمانده را نیز تضعیف کند. طی دهه گذشته، بارها شاهد بودهایم که حضور رقبای دولتی در بازار فناوری (اعم از شرکتهای خصولتی یا پروژههای حکومتی) عرصه را بر استارتاپها تنگ کرده و در مواردی ۲۳ سال مبارزه برای حذف رقبای رانتی از بازار به طول انجامیده است .
بنابراین، پارادوکس عملکرد دولت در حوزه هوش مصنوعی اینجاست که در حرف از اهمیت بخش خصوصی میگوید اما در عمل با رویکردهای ناهماهنگ یا انحصارگرایانه، امکان رشد سالم آن را محدود میسازد. حل این پارادوکس مستلزم تغییر رویکرد از تصدیگری به تسهیلگری، و از خودنمایی سازمانی به پشتیبانی واقعی است.
مهاجرت زیرساختها و نیروی انسانی به خارج
یکی از پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم چالشهای یادشده، مهاجرت ظرفیتهای داخلی به خارج است. این مهاجرت هم در مورد نیروی انسانی متخصص صادق است و هم درباره زیرساختها و دادهها. در سالهای گذشته، روند خروج نخبگان حوزه فناوری از کشور شدت گرفته و اکنون کشورهای منطقه (بهویژه حاشیه خلیج فارس) با پیشنهادهای شغلی جذاب، مقصد اصلی متخصصان ایرانی شدهاند .
این پدیده از یک سو موجب تضعیف هرچه بیشتر بخش خصوصی داخلی میشود و از سوی دیگر کشور را از سرمایه انسانی لازم برای راهاندازی پروژههای بزرگ محروم میسازد. عوامل مختلفی در این فرار مغزها دخیل بوده که برخی در حوزه اقتصاد کلان (نرخ ارز، تورم، نبود امنیت سرمایهگذاری) و برخی مشخصاً مرتبط با فضای فناوری است (نبود حمایت ساختاری، احساس بنبست در پیشرفت علمی و غیره).
در کنار مهاجرت افراد، میتوان از مهاجرت زیرساختی و وابستگی خارجی نیز سخن گفت. هنگامی که شرکتهای داخلی با مشکلاتی چون قطعی مکرر دیتاسنترهای داخلی، کمبود توان پردازشی یا عدم دسترسی به سرویسهای پایه مواجه میشوند، ناچار به استفاده از خدمات خارجی روی میآورند. برای مثال، بسیاری از استارتاپها و کسبوکارهای آنلاین ایرانی بهدلیل نبود سرویسهای ابری کارآمد در داخل، از سرورهای ابری مستقر در اروپا یا سایر کشورها بهره میگیرند. هرچند این راهکار در کوتاهمدت مشکلشان را حل میکند، اما در بلندمدت به معنای خروج دادههای ارزشمند به خارج و افزایش وابستگی به شبکههای بینالمللی است. از منظر امنیت ملی و حاکمیت دیجیتال، اتکا به زیرساختهای خارجی یک نقطه ضعف است؛ زیرا کنترل کمتری بر دادهها و سرویسها وجود دارد و در شرایط بحرانی، احتمال اختلال از این وابستگی مطرح میشود.
این بیان بهروشنی نشان میدهد که وابستگی فناوری تا چه حد میتواند حاکمیت آینده را تحت تأثیر قرار دهد. استعمار دیجیتال به این معنا است که یک کشور از نظر نیازهای دیجیتال و هوش مصنوعی مصرفکننده صرف تولیدات دیگران باشد و قادر به تصمیمسازی مستقل در فضای مجازی خود نباشد .
هوش مصنوعی ایرانی رخشای : خوداتکایی فرهنگی و توسعۀ مبتنی بر دادههای ایرانی
«رخشای» از نخستین مراحل توسعه، بر دیتاستهای فرهنگی و زبانی ایرانی تمرکز کرده است. تیم توسعهدهنده رخشای با جمعآوری گسترده متون کلاسیک و معاصر فارسی شامل ادبیات کهن و ادبیات معاصر، متون تاریخی، اشعار حماسی و گویشهای محلی، توانسته است مدلی بسازد که به درک عمیقتر مفاهیم فرهنگی و اجتماعی ایران بپردازد. این رویکرد باعث شده «زال» در تولید پاسخهای متنی، نهتنها از لحاظ زبانشناختی دقیق باشد، بلکه بار معنایی و پسزمینه تاریخی هر پرسش را نیز مورد توجه قرار دهد.
بیش از 90 میلیارد پارامتر مدل «زال» به کمک دیتای با کیفیت ایرانی آموزش دیده که هم اکنون نزدیک به 40 میلیارد آن در پروسه عملیاتی به کارگیری شده و امکان پردازش متون تخصصی در حوزههایی مانند ادبیات، تاریخ، هنر و علوم اجتماعی را فراهم آورده است. در نتیجه، این مدل قادر است چالشهای زبانی ویژه فارسی (نظیر همآوایی کلمات، تشخیص شعر از نثر و فهم استعارههای بومی) را با دقت بالا مدیریت کند؛ قابلیتی که در مدلهای جهانی غالباً نادیده گرفته میشود.
رخشای یک مدل آفلاین توسعه داده با نام زال پلاس دارد با 400 میلیارد پارامتر که توسط شخصی سازی کردم llm های در دسترس برای زیر ساخت صنعتی آماده شده ولی با توجه به منابع محدود سخت افزاری داخل تنها با 60 میلیارد پارامتر فعال تست شده است .
این اتکا به ظرفیتهای بخش خصوصی و نیروی انسانی متخصص ایرانی، بدون اتکا به کمکهای دولتی، از یک سو هزینههای توسعه را کاهش داده و از سوی دیگر امکان تصمیمگیری سریع و تطبیق با نیازهای بازار را فراهم ساخته است. مشارکت دانشگاهها و پژوهشکدهها در تأمین دیتاستهای تخصصی، و نیز همکاری مستقیم با کسبوکارهای بومی برای بهینهسازی مدل در کاربردهای واقعی، از جمله عواملی است که «رخشای» را به یکی از پیشتازان نوآوری هوش مصنوعی ایرانی در محیط اقتصادی ایران بدل کرده است .
علاوه بر توسعه مدل زبانی «زال»، «رخشای» در زمینه تولید محتواهای چندرسانهای (نظیر تصویرسازی مبتنی بر داستانهای فولکلور و معماری ایرانی) نیز فعالیت میکند. این بخش از پلتفرم با بهرهگیری از دیتای تصویری با هویت ایرانی، ابزارهایی در اختیار هنرمندان و طراحان قرار میدهد تا بتوانند طرحها و محتواهای خود را با ظاهری منطبق بر فرهنگ بومی تولید کنند.
در نتیجه، «رخشای» نمونهی بارزی است از خوداتکایی فرهنگی در هوش مصنوعی: مدلی که نهتنها از ظرفیتهای فنی و نیروی انسانی داخلی بهره برده، بلکه با تکیه بر غنای فرهنگی ایرانی، قابلیت رقابت در سطح ملی و حتی منطقهای را یافته است. این موفقیت عملاً نشان میدهد که با سرمایهگذاری بر دادههای محلی و توان بخش خصوصی، میتوان مدلی بومی و پایدار خلق کرد که از وابستگی به زیرساختهای خارجی بینیاز باشد و در عین حال نیازهای ویژه کاربران ایرانی را بهخوبی پاسخ دهد
نتیجهگیری
مجموع مباحث نشان میدهد که توسعه هوش مصنوعی در ایران با چالشهای چندوجهی مواجه است. از سویی بخش خصوصی با وجود همه تنگناها تلاش میکند در این میدان پیشرو باشد و نمونههای موفقی از خدمات هوش مصنوعی بومی ارائه دهد؛ از سوی دیگر بخش دولتی به جای نقشآفرینی تسهیلگرانه، گاه با بیعملی یا دخالت نابجا سرعت حرکت را کند کرده است. ایران از نظر نیروی انسانی مستعد و بازار مصرف بزرگ، ظرفیتهای کمنظیری برای خیزش در عرصه هوش مصنوعی دارد. با این حال، تحقق این ظرفیتها منوط به آن است که دولت رویکرد خود را اصلاح کرده و به جای شعار، اقداماتی ملموس انجام دهد. تأمین زیرساختهای حیاتی (از برق گرفته تا دیتاسنتر و اینترنت پرسرعت)، تدوین مقررات هوشمند و روزآمد، تسهیل دسترسی به دادههای عمومی برای پژوهشگران، حمایت مالی از پروژههای راهبردی و رفع موانع قانونی کسبوکارهای نوآور، از جمله گامهای ضروری در این مسیر هستند .
همچنین دولت باید بپذیرد که نقش اصلی در پیادهسازی کاربردهای هوش مصنوعی بر عهده مردم، دانشگاهها و شرکتهای خصوصی است و رسالت حاکمیت هدایت و نظارت کلان به همراه ایجاد بسترهای مورد نیاز است .
در نهایت، اگر رویکردها بهدرستی اصلاح نشود، خطر عقبماندگی بیشتر و وابستگی کامل به ابزارهای خارجی بسیار جدی است. همانطور که در این مقاله بحث شد، این وابستگی میتواند به مستعمره شدن دیجیتالی کشور بینجامد که با هیچیک از اهداف توسعهای و ارزشی ایران سازگار نیست. ایران برای آنکه در عصر جدید یک بازیگر فعال باشد نه صرفاً بازار مصرف محصولات دیگران، راه دشواری در پیش دارد .
این راه مستلزم همکاری صمیمانه دولت و بخش خصوصی، سرمایهگذاری هوشمندانه در زیرساختها، و یادگیری از تجارب جهانی است. آیا سیاستگذاران با کنار گذاشتن شعارزدگی و عملگرایی واقعبینانه، زمینه را برای شکوفایی اکوسیستم هوش مصنوعی ایران فراهم خواهند کرد یا خیر؟ پاسخی که به این سوال در سالهای آتی داده میشود، تعیینکننده موقعیت ایران در نقشه فناوری آینده و میزان استقلال دیجیتال آن خواهد بود.
// یادداشت : شمشاد امیری خراسانی